سورنا سردار دلیر مامان و بابا

برای قد و وزن 15 ماهگی که رفتیم با اینکه این ماه به خاطر دندونات خیلی خوب غذا نخورده بودی همه چیز خوب بود.وزنت شده بود 11 کیلو و 300 گرم اضافه کرده بودی.قدت 80 سانت و دور سرت 47.5.همه چیز بالای نمودار بود خدا رو شکر. این روزها توی خونه حسابی راه میری اما امان از وقتی بیرون میریم.یه کمی که راه میری گریه میکنی که بغل بشی و اونم بغل من.نمیدونم از کی دلت میخواد خودت تو خیابون راه بری ولی امیدوارم زودتر برسه چون وقتی میریم بیرون من و باباییت از کت و کول میفتیم.هفته پیش پنجشنبه رفته بودیم پارک برای اولین بار جرائت کردم تو محیط بازی بچه ها بزارمت زمین که خودت راه بری در حالی که اصلا تصور نمیکردم که بخواهی این طوری راه بری و بدویی.زمین که گذا...

پسرکم.....همه چیز داره سریع میگذره و تو هر روز بزرگ و بزرگتر میشی.مخصوصا تو این ماه که پیشرفت های زیادی داشتی....... اول از همه تو این ماه دیگه کاملا ره افتادی و ما رو حسابی ذوق مرگ کردی.ممنون که باعث میشی این حسها رو تجربه کنیم. بعدش دندون نهمت در اومد که تو همون زمان و بعد از اون حسابی بد قلق و بداخلاق شدی و ما فکر میکردیم که کلا اخلاق و رفتارت عوض شده و نمیدونستیم این بی قراریها و بهانه گیریها از دندونه.برای همین نتونستم بیام و تو وبلاگت بنویسم اخه خیلی خسته و عصبانی بودم .دو تادندون دیگه هم تو راهه و لثه هات حسابی ورم کرده عسل مامان.به نظرم خیلی درد داره.حسابی هم به خاطر این موضوع بدغذا شدی و میلی به خوردن نداری فقط بستنی یخی فالوده ...

بالاخره این سورنای تنبل همت کرد و راه افتاد.البته یه دو هفته ای میشه.ولی مامان تنبلش وبلاگش رو آپدیت نکرد ولی بالاخره این مامان تنبل هم  همت کرد و عکسهای سورنا رو به مناسبت راه رفتنش کوچیک کرد و گذاشت اینجا تا خاله هاش ببینند............................ حالا این شما و این سورنای بلای ما در هشت ماهگی یعنی بهمن 89  ببخشید عکسها زیاد شد.بقیه اش رو گذاشتم تو ادامه مطلب....... ...